عاشقانه های زیبای پاییزی
پاییز فصل زیبایی هاست فصل شعر، فصل شاعر شدن و فصل عاشقی. پاییز را دوست بدارید پاییز را شعر بخوانید و عاشق شوید .
شعر های پاییزی زیبا بخوانید …..
و تو از هفت پاییز قبل چه چیزی به یاد
داری؟
ومن اما
هفت پاییز بعدم
در همین نقطه از جهان
تو بگو
آیا حقیقتی هست؟
وحید طلعت
**********
به گونه های آب دست میکشی
به گونه ی خاک
و سلولهای هوس، نفس میکشی
تو چه میدانی
که زندگی هنوز دوست داشتنی است
مثل آب
وحید -طلعت
**********
زیر باران خزان ،
آنچه نباید دیدم …!
نیمه ی گمشده ام بود ،
ولی کامل بود…!
فرامرز -عرب-عامری
**********
ای چرخ بسی لیل و نهار آوردی
گه فصل خزان و گه بهار آوردی
مردان را به روی بردن به زمین
نامردان را به روی کار آوردی
ابوسعید ابوالخیر
**********
تو مثل راز پاییزی و من رنگ زمستانم
چگونه دل اسیرت شد سوگند به شب نمیدانم
تو فکر خواب گل هایی که یک شب باد ویران کرد
ومن خواب تو را می بینم و لبخند پنهانم
ومن مرغی که از عشقت فقط بی تاب و حیرانم
تمام ارزوهایم زمانی سبز می گردد
که تو یک شب بگویی دوستم داری تو میدانی
**********
شب از شب های پاییزی ست،
از آن همدرد و با من مهربان شب های
اشک آور…
ملول و خسته دل ،
گریان و طولانی ….
شب از شب های پاییزی ست….
مثل یک شاخه ی خشکم که به آب افتاده
من دچارم به شب ودر تب خواب افتاده
مثل یک رادیوی از همه جا بی خبرم
پرم از حرف و به یک گوشه خراب افتاده ….
سید تقی حسینی
***********
گفتی بگو راز خزان ها را به آنها
پایان تلخ داستان ها را به آنها
گل ها نمی دانند اما می رسانم
پیغام رنج باغبان ها را به آنها
ای کاش هر گز باد بادک ها نفهمند
بسته است دستی ریسمان ها را به آنها
یا در قفس آتش بزن پروانه را
یا باز گردان آسمان ها را به آنها
چون دوستانم دشمنند و دشمنان
دوست
وا می نهم بعد از تو آن ها را به آن
ها”….
فاضل نظری
**********
بگو کجایی عزیزم؟ بگو کجای جهانی ؟
مرا از این همه دلشوره زودتر برهان
مرا ببر به زمانی که حال من خوب است
نه چشم من ، که لبانم از عشق مر طوب است
مرا ببر به همان عصر خوب پاییزی
که در پیاله ی چشمم نگاه می ریزی…
مهزاد رازی
***********
چه تاریک است حال من ، که از هر چیز
می ترسم
به عشقت مبتلا هستم واز پرهیز
می ترسم
تمام دلخوشی من فقط “پاییز” بود و
بس
چه کردی با من شاعر ؟ که از پاییز
می ترسم
بابک تمیز
***********
رقص موهای تو در باد مرا خواهد کشت
برگ ها اول پاییز به مویی بنداند….
محمد عزیزی
*********
برگرد ، تا وقتی نمی آیی نمی چسپد
بانوی من! پاییز تنهایی نمی چسپد
از تو فقط یک عکس پیشم مانده بانو جان
می بوسمت ، اما مقوایی نمی چسپد ….!
رضا احسان
********
ای بام بلند ، ای نفس صبح و سپیده
ای سرو جفا دیده ی پاییز ندیده
ای باد بهاری، غزل تازه ی باران
ای بوی خوشت در همه ی شهر وزیده
ای جان ! به صف عشق زدی از سر مردی
مردی که دعا گفته و دشنام شنیده
مردی که شریف است به رسم پدرانش
سروی که رشید است ، بلند است و کشیده
از خاک پلی تا دل افلاک کشیدی
با اصل سر افرازی سر های بریده….
جویا معروفی
**********
پاییز زود رس !
حال درخت تنهای پای کوه را
چه کسی باید می پرسید؟
وحید طلعت
یه رازی توی چشمات
داره افشا میشه کم کم
یه رازی که اگه حالا
نگی از غصه میمیرم
ازم قایم نکن چیزی
میدونی عشق بی رحمه!
آخه درد تورو هیشکی
به غیر من نمیفهمه
تو این روزای بیهوده
ازت بد جور دلگیرم
به جای شکوه این دفعه
دارم از پیش تو میرم
یه کاری با دلم کردی
که هیچ چیزی سر جاش نیست
آخه دنیای یک عاشق
به جز افسوس ای کاش نیس
چیکار کردی کهه از چشمات
شده آوارگی سهمم
منی که عشق رو بی تو
نمیخوام و نمی فهمم
تصور کن تو آیینه
یه شب خواب من و دیدی
شدم تعبیر تقدیرت
ولی چیزی نفهمیدی
ببین از چشمهای تو
داره تردید می ریزه
دلم بد جور بیتابه
دلم بد جور پاییزه
تو که تا آخر قصه
قسم خوردی که میمونی
تو که زخمای شعرم رو
هنوز با گریه میخونی
از تنهایی ممتد
دیگه خسته شدم کم کم
تو این پاییز دیونه ،
یه کاری کن که بر گردم
وحید طلعت
**********