نقاشی های عاشقانه و فانتزی + متن عاشقانه ۲۰۲۰
عرض سلام و ادب خدمت شما مخاطبان عزیز مجله اینترنتی کافه تمشک. انشالله که حالتان بهتر از همیشه باشد. آرزومندیم در این روزهای سرد و زمستانی که با آغاز سال نو میلادی ۲۰۲۰ همزمان می باشد لحظات پر عشقی را در حال سپری کردن باشید. عاشق شدن و عاشقی کردن بر هر انسانی واجب است. عشق جز آن پیشامد هایی است که به یکباره اتفاق می افتد و زندگی انسان را زیباتر می کند. ما همواره این زیبایی را برایتان آرزومندیم. امروز نیز تصمیم گرفته ایم برایتان مطلبی ارائه دهیم با عنوان (نقاشی های عاشقانه + متن عاشقانه ۲۰۲۰). امیدواریم ببینید و بخوانید و لذت ببرید.
دستهای تو
زنی خفته در سینه ی مرا بیدار میکند
نوک میزند به نوک انگشتانِ تو
در من زنی زمستان را دوباره بهار میکند
متن عاشقانه ۲۰۲۰ از نیکی فیروزکوهی
عزیزم!
چطور می توانم به دیگران بفهمانم که من برای رفتن احتیاج به هیچ چمدانی ندارم
که من بار خاطراتی را بسته ام که تاریخ عشق را در قلب من تا ابد جاودانه خواهند کرد.
که کافیست دفتر شعرم را بزنم زیر بغلم و برای همیشه بروم، آنوقت دو نفر را با خودم از اینجا برده ام…
خودم را و تو را
چطور می توانم به دیگران بقبولانم که فاصله ربطی به مسافت ندارد،
که دلخوشی های کوچک بسیاری هستند که می توانند جهان پرتلاطم و آشفته مرا به جهان آرام و امن تو نزدیک کنند،
که برای همنفس بودن نیازی به هم سقف بودن نیست.
که عشق اگر اراده کنیم هیچ چیز دور از دسترسی نیست. که بر خلاف قصه های غم انگیز کتاب های کودکی مان، این بار زیر آسمان کبود یکی بود … آن دیگری هم بود …
متن بلند عاشقانه از نیکی فیروزکوهی
یک شبِ مهتاب
مردمانِ زیادی سازهایشان را بر میدارند
زیباترین آهنگها را مینوازند
تا من عاشقانهترین شعرم را برایت بخوانم
تا تو مستِ عطرِ شب بو ها
تا تو عاشق یک دسته گلِ یاس شوی
و تو خواهی دید
که تمامِ دنیا بیدار مانده است
تا به آغوشم بیایی
و من دیوانه وار بگویم ” دوستت دارم”
متن عاشقانه ۲۰۲۰ از نیکی فیروزکوهی
اگر چمدان ها از اندوه بی پایانِ سفر می گفتند
اگر جاده ها از محو شدن غم انگیزِ رد پاها می گریستند
اگر نامه ها از خوابِ خاموشِ خود بیدار می شدند
اگر دستهای ما دست ازخداحافظی می کشیدند
و چشمهای ما قهر را بخاطر نمی سپرند
اگر خاطراتِ بلاتکلیفمان زندگی را بر مرگ ترجیح می دادند
اگر قاطعانه رویای خواب آلوده حضوری بی قید و شرط را در آغوش کشیده بودیم
اگر یکدیگر را، همانگونه که بودیم پذیرفته بودیم
آیا باز هم از چیزی بنامِ عشق می هراسیدیم؟
باز هم ازباورِ خود به پیوستگی جاودانه ی قلبها مایوس می شدیم؟
باز هم از طوفانِ پر تلاطمِ احساسمان می گریختیم؟
باز هم برای همیشه می رفتیم؟